هـَوَس یا عـشق ؟ یا عادت ؟ کـُدامَش ؟
هر آنچه دوست داری تو بنامَش
.
ولی من گویَـمَـش رؤیای زیبا
که شیرین است فقط در خواب کامَـش
.
اگر دیدی کسی گفت عاشقم من
بدان شعر وُ غزل باشد کلامَـش
.
وگرنه عـشق در این عصر وُ دوران
کجا بوده ؟ که من گویم سلامَـش !
.
هر آنکس که رسانـَد بر تو نفعی
تو آنگاه میزنی جامَت به جامَـش
.
دگر پس عاشقی معنا ندارد
دُکان و دَکّه بازار است تمامَـش
.
سُرودم این غزل آگاه گردی
کُـنی تدبیر با خود از پیامش
.