صدایَش را شنیدم جان گرفتم
ز کُـفر افتادم وُ ایمان گرفتم !
.
چنان عطر ِ کلامَـش تازه ام کرد
که گویی غـُسل در باران گرفتم !
.
غمین وُ خسته وُ سرگشته بودم
ولی با صُحبتـَش سامان گرفتم
.
کلام ِ دلنشینـَش شعر ِ نـَغـزی ست
که از آن مَطلَع ِ تابان گرفتم
.
ز نـَجوایَـش درونم زیر وُ رو شد
هرآنچه خواست قلبم آن گرفتم !
.
مرا حاجت از این خوشتر نباشد
که در اوج ِ غم از یـَزدان گرفتم
.
عجب حال ِ خوشی دارم من امشب
که جان ِ تازه از جانان گرفتم !
.